محل تبلیغات شما

فکر کنم سال هشتاد و هفت یا هشتاد و هشت بود.تو وبلاگم نوشته بودم خواب دیدم یه میز غذاخوری گرد دارم که  رو به باغچه‌اس و توی شیشه‌ی مربا گل‌های باغچه گذاشتم. اون روزا با توجه به موقعیت و وضعیت شغلی و زندگی  این آرزو دور از دسترس به نظر می‌رسید. آروی به این کوچیکی هم به دست اوردنش سخت و بزرگ بودیادمه دوستی به اسم نینا از نیوزلند برام کامنت گذاشته بود که شهرزاد برو دنبال تحقیق خوابای خوبت.خوب من به این حرفا و شعارا همیشه بی‌اعتقاد بودمیعنی یه جور انکار و جبهه‌گیری درونی دارم همیشه نسبت به ماوراء و اینا.حداقل اون موقع‌ها خیلی بیشتر بود این انکارم.

آیا این یه آرزوی پنهان بود که تو خوابم نمود پیدا کرده بود؟ یا وقتی خوابه رو دیدم شد یه آرزوی پنهان و طوری امور رو پیش بردم که تحقق ببخشمش؟

به‌هرحال این یا اون،   جز خواب‌هایی هست که تعبیر شدند.
الان می‌تونم بگم چقدر شبیه خوابمهشاید حتی عمدا من این میز رو شبیه خوابم چیدم ناخودآگاهامروز که این شیشه رو پر از آب کردم گذاشتم رو میز به خودم گفتم کجا این صحنه رو دیدم دقیقا.کجا.

بعد نشستم رو صندلی و یادم اومد.

آخی:)







مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها