محل تبلیغات شما
چهارتا قابلمه‌ی کوچیک تا متوسط روی شعله‌ها است. سالاد اولویه. خودشان خواستند. برای امروز. برای من خیلی فرقی نمی‌کند. همه چیز خوب است و همه چیز تا وقتی نشسته باشم پشت میز آشپزخانه چیزی بخوانم و در آشپزخانه روی من بسته باشد عطرها در هم قاتی شده. عطر مرغی که با برگ بو و کمی چوب دارچین و پرهای پیاز پخته می‌شود و هویجی که آب‌پز می‌شود که بعد مکعب کوچک بشود و برود قاتی مواد و تخم‌مرغ و سیب‌زمینیقهوه و هل هم هست.
با صدای اره بیدار شدم. دردم گرفت. باز درخت‌های این خیابان آرام و سبز. برای ی هیلکل و ستون سیمانی آوردند نصب کردند. سیستم قدیمی برق شرکت نفت هیچ مشکلی نداشت. اما نمی‌شد ازش خوب ی کرد. حالا ستون‌ها را آوردند و درخت‌ها را برداشتند. هر چقدر می‌خواهم نشنوم صدای اره را می‌شنوم. جرات ندارم بروم بیرون به خیابان نگاه کنم. به خودم دلداری می‌دهم بیعارند. باز سبز می‌شوند. اما می‌دانم عمر بعضی‌هاشان صد سال استهفتاد سالخوب تا آن موقع نیستمبعد به خودم می‌گویم بی‌خیال.
به چیزهای دیگر فکر می‌کنم. به بازی مورد علاقه‌ام دراین گونه مواقع. بازی این‌که من ذره‌ای کوچکم در شهری بزرگ و شهرستان و استان و کشور و قاره و زمین و سیاره و کهکشان و همه‌ی یک ذره‌ی کوچک در یک جای بزرگو لایتناهی. بعد قلبم آرام و مطمئن می‌شود و می‌دانم همه چیز حساب کتاب دارد و برنامه. بیخود نیست که چیزی پیش می‌آید.
کی بود؟ دیشب. کسی توی رادیو می‌گفت جنگ تحمیلی برای این بود که لیلی(خدا) ما را باهاش میلی بوده. خوب. خاموش کردم.
امروز نوبت شستن دستشویی‌ها و حمام‌هاست. اما مَن ندارم. فرچه هم نداریم. عصر به این بهانه بروم بخرم‌شان؟ با دستکش؟ آه! نه. وقت حرام می‌شود. چه کنم پس؟ نمی‌دانم می‌شود ماند و یخچال را تمیز کرد و اتاق خواب را. و دولاب آشپزخانه را.
داشتم فکر می‌کردم یک چاپ‌گر عکس بخرم. عکس‌هایم را چاپ کنم. بعد کسی گفت نه به درد نمی‌خورد. برای روز مادر برای شما چی خریدند؟
برای من شوهرم، سال، برایم دوتا سنسوریا خرید. دستش درد نکند. خوب بود. بن چیزی نخرید و روی موهایم را بوسید و گفت خوبی ماما؟ روزت مبارک. ازش راضی‌ام اگر می‌خرید راضی‌تر بودم. نانا برایم یک نقاشی کشید. قشنگ بود. تویش پودر گل سرخ ریخته بود.
من به مادرم زنگ زدم گفتم چی می‌خوای یُما؟ گفت کتری برقی. خسته شده از بس برای آقای دماغ( پدر بی‌نوایم) کتری جوشانده. گفتم باشد.
دیروز نه دیشب.که پیش مشاور بودم دیدم یک کتری دارد. گفتم چند؟ گفت از بندر گناوه پنجاه تومان خریده. گفت آشغال‌ترین جنس. توی دلم گفتم خوب است برای مادرم.
بعد مچ خودم را گرفتم چیه شهرزاد خانم؟ می‌بینی؟ داری برای مادرت دنبال آشغال می‌گردی و بعد گله داری چرا برای بن مهم نبود که چیزی برایم بخرد. حرف اضافه نزن و یک چیز خوب برای یُما بخر. باشه. می‌خرم. اما بوش نه. بوش مال خودم است. زورم می‌گیرد.
وای خدایا. کائنات من را ببخشید. می‌دانید کائنات من هنوز نتوانسته‌ام یما را ببخشم. زیاد. یعنی بخشیده‌ام ها اما نه آن‌قدر که بتوانم برایش کتری برقی بوش بخرم عین مال خودم.
پس چی؟
آخی. یوما گفته بود ها. گفت گرون نخری شهرزاد. جنس متوسط بگیر. من به شوخی گفتم باشه. ارزون‌ترین. اما فکرم داشت تایید می‌کرد بله ارزون‌ترین.
چه زنی شده‌ام ها! نه نه نه.می‌روم سر لج نفس اماره‌ام یکی از خودم بهتر می‌گیرم. تازه برای ننه‌ی سال هم. اصلا آدم باید با بدجنسی در خودش مبارزه کند. ممکن است نفست به چیزی راضی نباشد. تو به‌اش تشر بزن و بگو این برای سلامتی‌ات بهتر است عزیزم. از این چیزها بیا بیرون و پر بکش.
مرسی گلممن کم‌تحملم.

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها