محل تبلیغات شما

بازم از جی‌میل شما ممنونم.

خوب.الان دم در هال نشسته‌ام. ورودی هال. پا دراز کرده و در حال سوختن زیر آفتاب. به باغچه نگاه می‌کنم که با گل‌های فلوکس صورتی که بذرش را از شمال آورده‌ام تزیین شده. و با شوکران‌های وحشی و بابونه‌های وحشی و ردیف همیشه بهارها که کم کم بسته می‌شود.  خیلی بی‌نظم و در هم. نرسیدم امسال. صبح یا صدای ستمگر اره برقی بیدار شدم و تالاپ افتادن درخت‌ها. ریختم به هم. حالم بد شد . زنگ زدم به سال گفتم بیاحالم اصلا خوب نیست اضطراب و استرس پیدا کرده‌ام. خیلی فشار روانی بالایی داشتم. حس این‌که درخت‌ها با قامت‌های بلند و ستبر دارند نقش زمین می‌شوند که عده‌ای سودجویی کنند منقلبم می‌کرد.  به گربه‌ی چند رنگی که جای بوسی را در این خانه گرفت غذا دادم. کمی بهتر شدم. توله‌های همسایه را که همیشه در حال یدن جورابها و کفش و دمپایی ما هستند را پدرم به ما وابسته کرد. برایشان نان و شیر گذاشت و دیگر دل نکندندگاهی برای روباه‌ها بیرون غذا می‌گذارم اما درخت‌ها را دیدم که با طناب بسته بودند و می‌مشیدند و شاخ و برگ‌شان می‌گرفت به جدول.درخت‌های قدیمی.

حالم بد شد.

زنگ زدم به خواهرم شاید خواب بود. استرسم خیلی شبیه سال‌ها پیش شده بود. احساس خیلی بدی داشتم.

توی یوتیوب برنامه‌ای دیدم و کمی آرام شدم.

سال گفت همه چیز خراب نمی‌شود. گفت خدا هم هست خوب. مگر نه؟ گفتم آره.

آرام شدم کمی.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها